جدول جو
جدول جو

معنی شوم بخت - جستجوی لغت در جدول جو

شوم بخت
(بَ)
بدبخت. تیره بخت. سیاه بخت. شوربخت. (یادداشت مؤلف) :
سپهبد چه پرسد از آن شوم بخت
که نه کام بادش نه تاج و نه تخت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
ویژگی دربارۀ دختری که به سن بلوغ رسیده و آمادۀ شوهر کردن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
بدبخت، تیره بخت، شوریده بخت، شوراختر، شورطالع، برای مثال شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش بخت
تصویر خوش بخت
خوش طالع، خوش اقبال، نیک اختر، سعادتمند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
بدیمن. مقابل خوش یمن. نحس:
نگفتم که با رستم شوم دست
نشاید بر این بوم ایمن نشست.
فردوسی.
به آهنگرش گفت کای شوم دست
ببندی و بسته ندانی شکست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَ بُ)
به معنی صاحب مروت، یکی از رسولان دوازده گانه و پسر یونا و برادر شمعون پطرس و از اهل بیت صیدای جلیل بود. پیشه اش ماهیگیری و اول شاگرد یحیی تعمید دهنده بود پس از آن منجیزا متابعت نمود و چون او مسیا یعنی مسیح را یافت در حال بنزد برادر خود شمعون شده وی را بنزد عیسی آورد و ازآن وقت ببعد درضمن شاگردان مسیح محسوب شد و تا آخر با وی بود و در اناجیل و مرقس و یوحنا از وی سخن رفته است. وی در اخائیه بر صلیب مخصوصی مصلوب شد و آنراصلیب مار اندریاس می گفتند. (از قاموس کتاب مقدس)
نام یکی از ایرانیان نسطوری مذهب بوده که قانون مدنی زمان ساسانیان را به سریانی ترجمه کرده است و این ترجمه در بسیاری از موارد مطابق است با قوانین ’ماتیکان هزار داتستان’ پهلوی. (از فرهنگ ایران باستان ص 173). و رجوع به الجماهر ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ ژَ/ دِ ژَ بَ)
بدبخت. نگون بخت:
دژم بخت آن کز تو جوید نبرد
ز بخت و ز تخت اندرآید بگرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
که نصیب و بهره شومی دارد. که حظ و بخت و بهرۀ نحس دارد. بدبخت:
چنان ساخت با مادر آن شوم بهر
که بکشد جهان پهلوان را به زهر.
اسدی (گرشاسب نامه ص 194)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
بداختر. بدبخت. شقی. بداقبال:
نرست از او بره اندر مگر کسی که بماند
نهفته زیر خسی چون بهیم شوم اختر.
فرخی.
هرکه ز ایزد سیم و زر جوید ثواب
بدنشان و بیهش و شوم اختر است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ بَ)
سعید. بختور. نیک روز. نیک اختر. مرزوق. بختیار. خوش طالع. مقابل بدبخت. دولت یار. خوش اقبال. مسعود. بلنداختر
لغت نامه دهخدا
تصویری از شور بخت
تصویر شور بخت
تیره بخت، سیاه بخت، تیره روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور بخت
تصویر کور بخت
بدبخت مدبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوی بخت
تصویر قوی بخت
بختیار صاحب اقبال بختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
دختری که به سن بلوغ رسیده و موقع شوهر کردن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوم اختر
تصویر شوم اختر
شقی، بد اقبال، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بخت
تصویر کم بخت
بدبخت مدبر بی دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور بختی
تصویر شور بختی
شور بخت بودن تیره بختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوم اختر
تصویر شوم اختر
((اَ تَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم بخت
تصویر دم بخت
((دَ مِ بَ))
دختری که زمان شوهر کردنش فرا رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
((بَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
بداقبال، بدبخت، بدطالع، تیره روز، سیه روز، کوربخت
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زود به زود حمام رفتن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی